عیلرغم میل باطنی ما آدمها برای خوب جلوه دادن و نشان دادن صفات مردانگی و برازندگی خود و قوم و طایفه خود واقعیت هایی وجود دارد که گذر از آنها به مثابه بستن چشم ها و ندیدن اطراف خود و پنداشتن این موضوع که دیگران هم نمی بینند است . ما آدمهایی هستیم که بسیار زود قضاوت می کنیم . در قضاوت هم نقش دادستان و هم نقش قاضی و هم نقش مجری قانون را یک تنه بازی می کنیم . گاهی به اعماق تاریخ می رویم و چنان تازیانه شقاوت مان
را بر مردگان می کوبیم گویی ناظر رفتار و اعمالشان بوده ایم و اینک برای پاسخ گویی بر جرم های کرده و نکرده هاشان باید حساب پس دهند .
گاهی پدری را به جرم گناه پسر و پسری به جرم گناه فلان پسر دایی و پسر عمو و شاید بی خبری را به جرم گناه هم فامیل و هم طایفه به تیغ قصاص می بریم و خونش را مباح می دانیم و باز افتخار می کنیم که انتقاممان را گرفته ایم ((بلوچ )) این کلمه پر ابهت و پر رمز و راز هرجایی که مشکلی پیدا کنیم اولین کلمه و جمله ای که به ذهنمان می آید این است . مگر شما بلوچ نیستید!!!!!!!!!
انگار همه قواعد عرفی و قانونی در پس این کلمه زیبا باید رنگ ببازد و غیر ممکن ها ممکن شود . اما آن که ملبس به صاحب همین کلمه زیبا است وقتی دیگری را با لباسی غیر از لباس خود بیبند لکنت زبان می گیرد و گویی قرنهاست برده و فرمانبردار اوست در پاکستان سندی و پنجاپی را که می بیند خود را می بازد . فارس و ترک و ... را که می بیند یاد قجر 200 سال قبل می افتد و ظلم های قاجار همچنان تنش را می لرزاند و دست و پای خود را گم می کند و در پس غیابش تا می تواند گرفتاری ها و مصیبت های خود را گردن آنها می نهد انگار یادش رفته است که اینان هموطنان اویند و به پاس اسلام و انقلاب همه از حقوق مساوی برخوردارند.
این دین رافت و مهربانی را طالبانه تفسیر می کند و گاهی به نام اسلام و حق و وعده بهشت و حوریان بهشتی خود را هلاک و صدها بی گناه را به کام نیستی می فرستد و نام آن را مبارزه می نهد کجای این مردانگی و شیر مردی است . کجای این خدا پرستی و حق جویی است . به سالگرد شهدای تاسوعای حسینی سال 89 نزدیک می شویم . با قلبی مالامال از اندوه از خدای مان می خواهیم که جامعه مان را از این افت های شیطانی رهایی بخشد و نور خود را بر ما بگستراند توسعه فکر را به ما عطا کند و روش درست قضاوت کردن را و توان حق خواهی و حق جویی را.
صلاح الدين درخشان